یاد کودکی هایم به خیر!

کلبه داستان

سبدی هست در اندیشه ی من .که پر از گل بدهم هدیه به تو..غافل از اینکه تو خود ناب تری!یک جهان گل بخورد غبطه به تو..

بیایید اکنون تنها به کودکی هایمان فکر کنیم!

اولین جمله ای که به ذهن من می رسد این است:یاد کودکی هایم به خیر!

دلم می خواهد به زمانی برگردم که هرشب در رویاهایم پروانه ها را دنبال می کردم و آنقدر دنبالش می رفتم تا سر از بلند ترین تپه ی جهان در می آوردم.

کاش می توانستم با تکان دادن عقربه ی ساعت به سمت عقب، زمان را نیز به عقب برگردانم!

کاش به زمانی باز می گشتم که در اتاقم عروسک هایم را دورم می چیدم و در فنجان های پلاستیکی ام برایشان چایی می ریختم!

دوست دارم به زمانی بازگردم که کوچک بودم و تنها چیزی که برایم اهمیت داشت،عروسک هایم بود!

اما....................

نه!با ای کاش و دلم می خواهد و دوست دارم این آرزو هایم برآورده نخواهد شد چون زمان سپری شده دیگر باز نمی گردد! هرقدر هم که تلاش بکنم باز نخواهند گشت!

پس باید از فرصتی که اکنون در مشتم دارم و هر لحظه چند ثانیه از آن را از دست می دهم نهایت استفاده را بکنم.

فکر کنید هنوز کودک هستید!پس هدف های کوچک را در خود بپرورانید چراکه موفقیت های بزرگ بیش تر اوقات از هدف های کوچک سرچشمه می گیرند!

از همین الان شروع کنید!موفقیت های بزرگی را برای همه ی شما آرزو می کنم و خواهم کرد.....

خدانگهدار.....



نظرات شما عزیزان:

baba.....................
ساعت21:04---17 اسفند 1391
salam azizam matne zibautan ru khundam besyar shirin v delpasand bud,,,,afarin dokhtare khobam

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت18:25توسط کلبه نشین | |